...
"رفتن" !

رفتن که بهانه نميخواهد ،
يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !



"ماندن" !

ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...



وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...
ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت،
آمدن دليل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هيچکدام ... !!!


{-35-}
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/04/09 - 22:51
دیدگاه
nima0bx

وه!
چه متنی...
نمیدونی ازکیه بامدادجان...؟
لاااااااایک

1393/04/10 - 04:08
bamdad

نه تمیدونم نیما...

1393/04/10 - 21:17

باز نشر توسط